باشد خدا...

ساخت وبلاگ
از آن جا شروع می‌کنم ...از آن‌جا که ۲۰ بهار از  زندگی من یک به یک گذشته است...اما خوب همه ی ۱۹ تای قبلی به کنار، این بیستمی فکر می‌کنم بهترین بوده است,تا قبل از بیشت دائم در نوسانی، دائم مشوشی اما از بیست به بعد دچار ثبات و آرامش می‌شوی کم کم... در جهان بینی ذهن کودکی من قبل تر ها تصور سن‌م تا بیست سالگی بوده است...یعنی مثلا بیست و یک به نظرم خیلی بزرگ بوده است...مثلا فکر می‌کردم برای رسیدن به بیست و یک سالگی باید زمان های طولانی بگذرد....اما امشب تولد بیست و یک سالگی‌م است... شب های تولدم‌ هر سال استرس داشتم ..استرس داشتم که نوزده سالگی می‌توانم بار نوزده سالگی را بر دوش بکشم...بیست سالگی می‌توانم بار بیست سالگی را بر دوش بکشم...و حال دلهره ی این را دارم که مثلا می‌توانم بیست و یک سالگی بارش را درست و حسابی به دوش بکشم... و درست به سر مقصد منزل‌ش را برسان‌م...دلهره ی این‌که امسال از سال پیش‌م نکند بدتر باشم... شب های تولدم این طوری بوده است که هر سال دل‌م هوای یکی را می‌کرده است...مثلا پارسال که شب تولدم با نفس های حضرت معصومه رقم خورده بود...دل‌م هوای مادرم را کرده بود...اما امسال دلم حال و هوای  مولا علی(ع) را کرده ... هوای ایوان نجف‌ش ..و اما حکایت تکراری شب های تولدم شده است...نبودن غریب ترین پدر... که این روز ها هرکسی درگیر مشکلات خودش است.. و آقای غریبی که فراموش شده است... باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cgoleyassf بازدید : 208 تاريخ : جمعه 22 دی 1396 ساعت: 0:15

فعلا تعطیل شد: ) تا 9 بهمن، زمان اتمام امتحان هایِ جان: )
یاعلی
باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cgoleyassf بازدید : 204 تاريخ : جمعه 22 دی 1396 ساعت: 0:15

وقتی که یکهویی عمه میشی...بیست روز جلوتر مثلا: ))

عضو جدید خانواده‌مون

الحمدالله

باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cgoleyassf بازدید : 223 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1396 ساعت: 3:02

این‌م از فال حافظ من تو مهمونی شب یلدامون: نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد این تطاول که کشید از غم هجران بلبل تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی مایه نقد بقا را که ضمان خواهد شد ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد مطربا مجلس انس است غزل خوان و سرود چند گویی که چنین رفت و چنان خواهد شد حافظ از بهر تو آمد سوی اقلیم وجود قدمی نه به وداعش که روان خواهد شد این‌م حافظ جان‌مون ‌              مگه داریم از دی ماه بهتر؟:)                باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cgoleyassf بازدید : 203 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1396 ساعت: 3:02

همیشه از بست شیخ طوسی اذن دخول می‌خوانم...اما این بار تصمیم گرفته‌ام مسیرم را دور تر کنم از باب الجواد اذن دخول بخوانم... اذن دخول های باب الجواد با همه ی اذن دخول ها  فرق دارد... همیشه یا گوهرشاد می‌روم یا انقلاب یا جلوی ضریح اما این بار تا جمهوری بیشتر پاهایم کشش ندارند...درست روبروی پنجره ی فولاد...می‌نشینم... چادر را میندازم جلوی صورتم...حتی قدرت حرف زدن هم ندارم...فقط دلم می‌خواهد برای امام مهربانم اشک بریزم و خودم را لوس کنم برای‌ش...دوست ندارم لب به شکایت باز کنم، دوست ندارم بگویم امام مهربان‌م چرا هیچ حاجتی ندارم...فقط دلم می‌خواهد اشک بریزم برای‌ش و با اشک های‌م حرف های نگفته‌ام را بزنم...اصلا مشکل این‌جاست نمی‌دانم چه باید بگویم...چه باید بخواهم...کاش مثلا یک حاجت بزرگ داشت‌م و هی از امام‌م حاجت‌م را گدایی می‌کردم... یک ساعت نشسته‌ام، بلند می‌شوم بروم ...ولی این صحن و سرا مثل آهن ربا نمی‌گذراد کنده شوم...می‌روم یک گوشه از جمهوری می‌نشینم...هیچ‌کس نیست... پاهایم را روبروی می‌گیرم... و سرم را می‌گذرام روی پاهای‌م...این طوری بهتر است... راحت ترم توی چشم نباش‌م... خانمی به نسبت مسن اومده پیشم می‌گوید  مادر من از اصفهان اومدم...ما فلان و فلان...حالا سر سفرمون می‌خوای برات ختم ده هزار بردارم...کدوم ذکرو دوست داری مادر...ختم آقا ابوالفضل، رقیه ، امام حسین ، علی اصغر...و ... که ب باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cgoleyassf بازدید : 193 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1396 ساعت: 3:02